علیرضا اولیائی(طلبه)

سلام علیکم! در حد توان، در خدمت بزرگوارانی که سوالات و شبهات اعتقادی (کلامی) و احکام(فقهی) و اخلاقی دارند، هستیم؛ با آدرس اینستای (a.shia313) یا تلگرام(a-shia313) هم میتونیم با هم، در ارتباط باشیم...، راستی! با امتیاز و لایک دادنتون، مشخص می کنید که مطالب وب، چقدر مفید بوده است. شاداب، پر انرژی، خنده رو و سالم باشید...یاعلی

علیرضا اولیائی(طلبه)

سلام علیکم! در حد توان، در خدمت بزرگوارانی که سوالات و شبهات اعتقادی (کلامی) و احکام(فقهی) و اخلاقی دارند، هستیم؛ با آدرس اینستای (a.shia313) یا تلگرام(a-shia313) هم میتونیم با هم، در ارتباط باشیم...، راستی! با امتیاز و لایک دادنتون، مشخص می کنید که مطالب وب، چقدر مفید بوده است. شاداب، پر انرژی، خنده رو و سالم باشید...یاعلی

سلام بابابزرگ عزیزم!

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۲ ب.ظ

                   

یادش بخیر، بچه تر که بودیم...

به عشق رفتن به خونه ی مادربزرگ و بابابزرگ، سر از پا نمی شناختیم و منتظر لحظه ای بودیم که با پسرعموها و پسرعمه ها و...، روبه رو بشیم...؛

گویا لحظه ای که پس از مدت ها دوری، دور همدیگه جمع می شدیم، تمام دنیا رو بهمون داده بودند؛

چه لذتی داشت وقتی همه با هم توی باغ، بازی میکردیم، خیمه درست میکردیم، با خاک، وسایل گِلی درست میکردیم، و...؛

یادم نمیره چه شیطنت هایی که میکردیم!

اگه اشتباه نکنم، توی یکی از این شیطنت ها، پای من درمیون بود...؛

رفته بودم توی باغ، یه گودال بزرگ کَندِه بودم و روی گودال رو با کمی خاشاک و... پوشونده بودم که کسی متوجه نشه؛

آقا چشتون روز بد نبینه!

بعد از مدتی خبر دار شدم که بنده خدای مادربزرگم گرفتار اون گودال شده و افتاده بوده توی اون؛

از همه ی لذت های اون دوران که بگذریم، از بابابزرگ عزیزم نمیگذرم؛

البته در همون سال ها، ایشون به رحمت خدا رفتن؛ ولی سخت کوشی بابابزرگ رو نمیتونم فراموش کنم که چقدر اهل زحمتکشی بود.

دوچرخه شماره28بابابزرگ که حکم الاغ بابابزرگ رو داشت، فراموش نشدنیه؛

صوت دلنشین قرآن بابابزرگ، از خاطر نرفتنیه؛

خال صورت بابابزرگ(که صورتشون رو ملیح تر و با نمک تر میکرد) هنوز توی خاطرم هست؛

نماز بابابزرگ...؛

پالتوی بابابزرگ...؛

مندیل بابابزرگ...؛

خونه ی قدیمی بابابزرگ...؛

همه ی اینها و خیلی چیزهای دیگر که خیلی عشق به یادآوریشان می ورزم، از چیزهایی بود که به خاطراتم پیوستند؛

و اکنون بابابزرگ عزیزم!

با دلی که پُر است از دلتنگی تو و با چشمی که نزدیک است در فراقت اشکش را جاری کند، عاشقانه و صمیمانه فریاد میزنم:

دوستت دارم و به یادت هستم و با کارهایم سعی میکنم که برایت خَلَف صالحی باشم...؛

هنوز هم نیازمند دعایت هستم بابابزرگ خوبم...؛

از طرف نوه ات علیرضا... در دنیایی که تو اکنون در آن حضور نداری!

اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات...؛

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

جمعه شب 1393/7/18

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۸
علیرضا اولیائی

بابابزرگ خوب من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی