علیرضا اولیائی(طلبه)

سلام علیکم! در حد توان، در خدمت بزرگوارانی که سوالات و شبهات اعتقادی (کلامی) و احکام(فقهی) و اخلاقی دارند، هستیم؛ با آدرس اینستای (a.shia313) یا تلگرام(a-shia313) هم میتونیم با هم، در ارتباط باشیم...، راستی! با امتیاز و لایک دادنتون، مشخص می کنید که مطالب وب، چقدر مفید بوده است. شاداب، پر انرژی، خنده رو و سالم باشید...یاعلی

علیرضا اولیائی(طلبه)

سلام علیکم! در حد توان، در خدمت بزرگوارانی که سوالات و شبهات اعتقادی (کلامی) و احکام(فقهی) و اخلاقی دارند، هستیم؛ با آدرس اینستای (a.shia313) یا تلگرام(a-shia313) هم میتونیم با هم، در ارتباط باشیم...، راستی! با امتیاز و لایک دادنتون، مشخص می کنید که مطالب وب، چقدر مفید بوده است. شاداب، پر انرژی، خنده رو و سالم باشید...یاعلی

سوار اتوبوس شدیم. بعد از مدتی، آسایشگاه معلولین جسمی حرکتی فیاض بخش رو جلوی خودمون دیدیم؛

رفته بودیم تا سری به عزیزانمان در آنجا بزنیم... راستش نمی توانم تمام داستان آن روز را بنویسم؛ چرا که زبان از گفتنش عاجز، و قلم در نوشتنش سر می شکند؛

کاش نمی رفتم!!! کاش چنین عزیزانی را نمیدیدم!!! کاش آن روز از عمر من نالایق، به حساب نمی آمد!!!

ولی...ولی حیف که آنچه را نباید میدیدم، دیدم؛ آن روز، خدا، حجت را بر من تمام کرد...؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۵۵
علیرضا اولیائی

آمد و در مقابل حضرت ایستاد و درخواست موعظه ای کرد... امیرالمومنین علیه السلام در پاسخ به او کمی درنگ کرد و سپس توصیه ای فرمود ولی باز هم روح تشنه ی همام ،سیراب و قانع نشد...؛ همام اصرار و پافشاری می کرد که بیشتر توضیح بفرمایید! حضرت که روح تشنه معرفت و حقیقت او را دید، گوشه ای ازآنچه  در دل نازنینش داشت را بازگو کرد...؛ حضرت دریایی از معارف را در قالب جملاتی کوتاه به زیبایی و با هنر مندی تمام بیان فرمود...پس از لحظاتی  سخن تمام شد ولی...! ولی همام، دیگر همان حالت قبل را نداشت؛ بلکه از هوش رفته بود، به گونه ای که دیگر به هوش نیامد و جان به جان آفرین تسلیم کرد!!! پس از این، امیرالمومنین علیه السلام فرمود:(آگاه باشید و بدانید که به خدا قسم من از وقوع این حالت برای او می ترسیدم؛ آنگاه فرمود: آیا موعظه های بلیغ و موثر، با کسانی که شایستگی شنیدن آن را دارند، چنین می کند؟)

(دوست عزیزم! من و تو که علی علیه السلام رو الگوی دنیا و آخرتمون می دونیم لازمه که با نهج البلاغه حضرت هم مانوس باشیم و گرنه دنیای عظیمی از حقایق هستی رو از دست داده ایم و بعدا حسرتش رو می خوریم حتما حتما!!! داستانی رو که در بالا گفتم خلاصه ای بود از اتفاقاتی که در آن ماجرا رخ داد .حتما خطبه 193(خطبه متقین یا همام)رو بخون و فکر کن! ببین حضرت از من و تو شیعه چه انتظاراتی دارند؛ اگه خطبه رو خوندی حتما خبرم کن!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۲۳
علیرضا اولیائی

یه کتاب خیلی خیلی عالی که تو هم عاشق نویسنده اش هستی و او رو میشناسی حتما حتما....؛ من که رفتم خریدم این کتاب رو؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۱ ، ۰۵:۲۵
علیرضا اولیائی

مادام که تلقى ما از انسان و برداشت ما از خویشتن دگرگون نشده، مادام که نقش انسان مجهول مانده و بینش او از این نقش در حد تنوع، در حد زندگى تکرارى و مدار بسته، درحد خوشی ها و سرگرمى ها، در حد بازیگر شدن و بازیچه ماندن، و تماشاچى بودن، خلاصه شده، مادام که زندگى جز نمایش و بازى، بارى ندارد، ناچار سنگینى حجاب طبیعى است، مگر اینکه با شعارها همراه شوى و یا در جو روشنفکرى قرار بگیرى و یا بخواهى به گونه اى دیگر به نمایش بپردازى، یا بخواهند با تشویق وتعریف آماده ات سازند. مادام که تلقى ما از خویش عوض نشود، حجاب هیچ مفهومى نخواهد داشت و چیزى جز کفن سیاه و قبرستان خانه و مرگ نشاط زندگى و نابودى شادى ها، عنوان نخواهد گرفت و هزار عذر، خواهى داشت که خودت را از آن آزاد کنی: که پاکى زن در لباسش نیست، چادر ی هاى کثیف و لجن بى شماره اند…؛

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۱۲
علیرضا اولیائی